مدیرعامل بی وجدان منشی جوان را فریب داد و به راه بد کشید!
دختر جوانی که توسط پلیس دستگیر شده بود، گفت که مدیر شرکتی که در آن کار میکرده است، او را فریب داده و به این راه کشانده است.
دختر ۲۴ ساله که دستگیر و به مرکز انتظامی هدایت شده بود، درباره سرگذشت تاسفبار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گلشهر مشهد گفت: ۴سال بیشتر نداشتم که پدرم ما را رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت. او با مادرم اختلاف داشت، اما دلیل اصلی این ماجرای تلخ را نمیدانم که روزگارمان را به تباهی کشاند.
بعد از آنکه دیگر از پدرم خبری نشد، من و دو برادر بزرگترم به خانه پدربزرگم رفتیم. مادرم بیرون از خانه کار میکرد تا بتواند بخشی از هزینههای زندگی را تامین کند. من که تنها دختر و آخرین فرزند خانواده بودم، با اصرار مادرم به تحصیل ادامه دادم، ولی به خاطر ناراحتیهای روحی و روانی هیچگاه به درس علاقه پیدا نکردم.
وقتی به ۱۶ سالگی رسیدم با پسر یکی از دوستان مادرم ازدواج کردم و دیگر درس نخواندم. ۴ سال نامزد بودیم که تصمیم به طلاق گرفتیم، چراکه او دستِ بزن داشت و مدام به هر بهانهای مرا کتک میزد. این بود که با خودم اندیشیدم حتی اگر زندگی مشترکمان هم آغاز شود به هیچ وجه نمیتوانم رفتارهای خشونتآمیز نامزدم را تحمل کنم و بالاخره از او طلاق گرفتم.
بعد از طلاق به عنوان منشی در یک شرکت خصوصی مشغول به کار شدم تا سربار خانواده نباشم. مدیر شرکت هم وقتی تلاشهای صادقانه مرا دید امور حسابداری را به من سپرد به طوری که دیگر همه مراودات مالی دست من بود. ولی روزگار روی وحشتناک خود را زمانی به من نشان داد که مدیر شرکت توزیع مواد غذایی به خاطر هیجانات بازار و تغییر ناگهانی قیمتها رو به ورشکستگی رفت.
در این شرایط «ه» (مدیرشرکت) مرا با وعدههای خیالی و طمعانگیز فریب داد. او اصرار کرد برایم از بانک دستهچک بگیرد که بتواند به فعالیتهای اقتصادیش ادامه بدهد. من هم در طول یک سال حدود یک میلیارد تومان چک امضا کردم و او آنها را در بازار خرج کرد. باز هم به هر طریقی بود پول نیمی از چکها را به طلبکاران پرداخت، اما دیگر نتوانست به فعالیتهای شرکت ادامه بدهد.
او چکهای خودش را از طلبکاران میگرفت و چکهای مرا به آنها میداد. من هم که دختری جوان بودم، به او اعتماد میکردم چراکه مدعی بود به محض اینکه شرایط بهتری فراهم شود، برایم خودرو میخرد و هزینههای جهیزیهام را در صورت ازدواجم میپردازد. من از فرجام این اعتماد سوخته چیزی نمیدانستم و نمیفهمیدم که روزی به خاطر همین مسأله روانه زندان میشوم.
خلاصه «ه» حدود یک ماه قبل دستگیر و راهی زندان شد و طلبکاران به سراغ من آمدند. حالا هم با بدهی ۵۰۰ میلیون تومانی روبهرو شدهام و نمیدانم باید چه کار کنم.
با راهنمایی و دستورهای سرهنگ ابراهیم عربخانی رئیس کلانتری گلشهر مشهد در حالی پرونده این دختر جوان به مراجع قضایی ارسال شد که اقدامات و تلاش مددکار اجتماعی کلانتری برای گفتگو با شاکیان وی ادامه یافت.