در شبکه‌های اجتماعی دخترها را گول می زدم و بلا سرشان می آوردم!

کلاهبرداری عاطفی با وعده ازدواج دروازه ورود پسر جوان به دنیای خلافکاران شد و او این بار به دلیل عضویت در باند موبایل‌قاپی دستگیر شده است.

در شبکه‌های اجتماعی دخترها را گول می زدم و بلا سرشان می آوردم!
پیشنهاد ویژه

کلاهبرداری عاطفی با وعده ازدواج دروازه ورود پسر جوان به دنیای خلافکاران شد و او این بار به دلیل عضویت در  باند موبایل‌قاپی دستگیر شده است.جوان ۲۵ ساله‌ای که زمانی با وعده‌های عاشقانه دختران را به دام می‌انداخت، اکنون به‌عنوان راننده حرفه‌ای باند قاپ‌زنی موبایل بازداشت شده، در ادامه گفت‌وگو با او را می‌خوانید.

*چطور خلافکار شدی؟

از وقتی پدرم از دنیا رفت، همه چیز به‌هم ریخت. شغل ثابت و آبرومندی نداشتم. مدتی در کارگاه‌های ساختمانی مشغول بودم، اما بعد با چند نفر نادرست آشنا شدم که آن به من یاد دادند چطور بدون اینکه کارم خیلی خلاف و جرم به نظر برسد، از دخترها پول بگیرم.

*منظورت کلاهبرداری عاطفی است؟

آره.

*اولین بار چطور دستگیر شدی؟

چند نوبت این کار را تکرار کردم، ولی آخرش گیر افتادم و راهی زندان شدم.

*دقیقاً چطور دخترها را گول می‌زدی؟

خودم را به عنوان خواستگار معرفی می‌کردم.

*طعمه‌هایت را چطور انتخاب می‌کردی؟

در شبکه‌های اجتماعی یا مهمانی‌ها با آن‌ها آشنا می‌شدم و ارتباط برقرار می‌کردم.

*توضیح بده چطور فریبشان می‌دادی؟

نقش یک تاجر ثروتمند را بازی می‌کردم. موقع قرار، کت‌وشلوار می‌پوشیدم و یک خودروی لوکس را برای چند ساعت کرایه می‌کردم.

* برای فریب دخترها همین کافی بود؟

بله، همین ظاهر، آن‌ها را فریب می‌داد.

* و چطور کلاهبرداری می‌کردی؟

بعد از آشنایی هم خواستگاری می‌کردم و با بهانه‌های مختلف پول می‌گرفتم.

*مثلا چه بهانه‌هایی می‌آوردی؟

به یکی می‌گفتم واردکننده خودرو هستم و برای خرید ماشین خارجی نیاز به سرمایه دارم. به دیگری می‌گفتم در حوزه ارز دیجیتال فعالیت می‌کنم و برای سرمایه‌گذاری مشترک پول لازم دارم. به محض اینکه پول را از آنها می‌گرفتم یا بعد از چند بار که به من مشکوک می‌شدند و جیب‌هایم پر می‌شد، ناپدید می‌شدم.

*از تو شکایت نمی‌کردند؟

چرا شکایت‌هایشان و پیگیری پلیس، مرا به دام انداخت و روانه زندان شدم.

*چطور از کلاهبرداری به سرقت خیابانی رسیدی؟

در زندان با مردی هم‌سلولی شدم. وقتی فهمید من عاشق سرعت و موتورسواری‌ هستم  برای سرقت‌های زنجیره‌ای استخدام کرد.

*بعد چه شد؟

عشق به موتور و هیجان سرعت، عقلم را ربود. همدستم گفت لازم نیست خودت چیزی بدزدی؛ فقط باید سریع فرار کنیم. من هم که دیوانه سرعت بودم، قبول کردم.

*فقط وظیفه‌ات رانندگی بود؟

بله من راننده بودم. همدستم هک پشت سرم می‌نشست، گوشی‌ها را از دست عابران می‌قاپید و بعد من گاز می‌دادم تا در ترافیک گم می‌شویم.

*چرا سرقت‌ها را فقط روزهای زوج انجام می‌دادید؟

روزهای زوج برای ما شانس می‌آورد. روزهای فرد، انگار بدبیاری داشت؛ درست مثل همان یکشنبه شب که در حال مصرف گل بودیم و ماموران پلیس ناگهان سر رسیدند.

*آیا تا به حال به این فکر کردی که زندگی‌ات را تغییر دهی؟

گاهی در زندان به این فکر می‌کردم، اما بیرون که می‌آمدم، همان دوستان قدیمی و همان فشارهای مالی دوباره مرا به مسیر قبلی می‌کشاندند.

*بزرگ‌ترین پشیمانی‌ات چیست؟

اینکه به جای ساختن آینده‌ای درست، زندگی دیگران را خراب کردم. دخترانی را که فریبشان دادم و مردمی که گوشی‌شان را از دستشان قاپیدیم.

*اگر دوباره فرصتی به تو داده شود، چه می‌کنی؟

می‌روم سراغ یک شغل حلال، حتی اگر ساده باشد. دیگر نمی‌خواهم پشت میله‌ها باشم یا کسی را ناراحت کنم. فقط می‌خواهم موتورسواری  قانونی کنم و زندگی معمولی داشته باشم.


ت ت
کدخبر: 288978 تاریخ انتشار
منبع اعتماد
در رسانه های دیگر بخوانید
ارسال نظر

پربیننده‌ترین